یک نفر گفت: هر مردی که تو را می بوسد، دریایی می شود میان ما. می فهمی؟ 

یک نفر گفت: هر مردی که مرا می بوسد یادم می آورد مرا نبوسیدی. 

یک نفر گفت: هر مردی که زنی را می بوسد بخشی از روح خود را از دست می دهد. 

یک نفر گفت: هر مردی که او را می بوسد باید بداند چقدر خوشبخت است. 

یک نفر گفت: هر مردی که زنده است، باید بوسیده شود. چرا که مردنش قطعی است. 

یک نفر گفت: هر مردی که با عشق بوسیده شود، بعد از آن بوسه دوباره زاده می شود. 

یک نفر گفت: هر مردی که زنی را با عشق ببوسد، گناهان همه را بخشوده می کند. 

یک نفر گفت: هر مردی که تو را می بوسد، دریایی می شود میان ما. می فهمی؟

مردی که لب نداشت و بوسه نمی دانست، در اتوبوسی که به هیچ جا نمی رفت، با چشم هایی که نمی دید، به صداهای شهر شلوغ پیشانیش گوش می کرد، و آرام و صبور به روزهایی فکر می کرد که نمی آیند، و به بوسه هایی که رخ نداده می میرند. راننده گفت: ایستگاه بعد، ایستگاه آخر است. مرد قرص آبی شب را خورد، بخار شد، و به خواب زنی رفت که برای بوسیدن مردی بی لب حوصله داشت.




مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها