پره از نداشته هاش

پره از تجربه هایی که باید جلوشو میگرفت

اون پره از هم اتاقی ای که پیشنهاد میده 

پره از دوستی که پشتشو خالی کرده 

پره از دویدن و نرسیدن به ارامشی که مدتها دنبالش گشته

اون پر شده از حساسیت هایی که هربار سعی کرد بهش اهمیت نده بدتر شد 

دخترک پره از حس تنهایی تو جمع

پره از مسخره شدن

پره از درک نشدن فهمیده نشدن

اون یه بغض بزرگ داره خفش میکنه 

دخترک خستست از نقش بازی کردن 

گاهی دلش میخواد نقش قوی هارو بازی نکنه 

بی تفاوت از کنار گرگا رد ش مقابل هیچی نایسته 

دخترک پره از سکوت از انزوا 

دخترک فراریه ازین جماعت 

خوب یا بد دخترک خستست از گریه های شبونش 

دخترک قصه کم اورده میخواد فقط بره 

راست نوشت دیگه حالش خوب نمیشه 

اره دیگه حال دخترک خوب نمیشه انقد ضربه خورد انقدر مچاله شد انقدر سکوت کرد 

اره دخترک متنفره از هم اتاقیاش 

دخترک متنفره از اسیب دیدناش 

دخترک قصه خستست از کوچ 

از رفتنای دور نشدن 

نمیدونه

حتی حوصله فکر کردن نداره 

دخترک دیگه هیچی نمیخواد 

:(


مشخصات

آخرین جستجو ها